گفت و گو با كيهان بهمني مترجم رمان «خدمتكار و پروفسور» نوشته يوكو اوگاوا
جهان اعداد
مخاطبِ رمان «خدمتكار و پروفسور» سه دستهاند؛ گروه اول شيفتهگان رياضي هستند، گروه دوم كساني كه از اين رشته تنفر دارند و دستهي سوم هم كساني كه تا به حال به اين رشته به شكل جدي نينديشيدهاند. بله! مخاطبِ اين كتاب همه هستند و جالب اينجاست كه شيوهي خطي و سادهي رمان، تمام اقشار علاقهمندِ ادبيات داستان را به خود ميخواند. کوجی فوجیوارا در ژورنال تخصصی انجمن ریاضیات آمریکا، درباره این کتاب و نویسندهاش مینویسد: «یوکو اوگاوا در ژاپن چهرهای شناختهشده است. او در سال 1990 موفق به دریافت جایزهی آکوتاگاوا شد که باارزشترین جایزهی ادبی برای نویسندگان جوان است. اوگاوا این رمان را در سال 2004 نوشت و بلافاصله پس از آن کتاب با تیراژ میلیونی (بیش از 50 میلیون نسخه) مبدل به پرفروشترین کتاب سال ژاپن شد. پس از آن نیز فیلمی سینمایی و یک برنامهی رادیویی بر اساس این رمان ساخته شد و حتا کتابی مصور نیز بر اساس رمان اوگاوا نوشته شد... من رمان را به زبان ژاپنی خواندم و سپس ترجمهی انگلیسی آن را خواندم. ترجمهی بسیار خوبی است... مطمئن هستم افراد بسیاری از خواندن این کتاب لذت خواهند برد. این اثر کتابی خوشخوان است و مهم نیست خوانندهی آن چقدر با ریاضیات آشنا باشد. رمان «خدمتكار و پروفسور» بهتازگي به همت نشر «آموت» با ترجمهي «كيهان بهمني» در ايران منتشر شده است؛ مترجمي كه در سالهاي اخير معرفِ آثار مطرح ادبيات جهان بوده است كه از جمله آنها ميتوان به آثاري از «آن تايلر»، «سو تونگ»، «ارنست همينگوي» و... اشاره كرد. آنچه در ادامه خواهيد خواند، گفت و گوييست با او به مناسبت انتشار رمان «خدمتكار و پروفسور».
***
براي آشنايي مخاطبان با شما و آثاري كه به چاپ رساندهايد، ابتدا در اين باره بفرماييد. دربارهي رشتهي تحصيلي، فعاليتهاي فرهنگي، آثاري كه منتشر كردهايد و...
با تشکر از فرصتی که به من دادید. تحصیلات من دکترای ادبیات انگلیسی است و پیش از این که خودم را مترجم بدانم معلم هستم چون قبل از ورود به عرصهی ترجمه حرفهی اصلی من تدریس بوده و هست. تا به حال حدود بیست و چند اثر ترجمه کردهام و با توجه به رشتهی تحصیلی و علایق شخصیام، بیشتر آثاری که ترجمه کردهام در سه حوزهی ادبیات داستانی، روانشناسی و فلسفه بودهاند.
«خدمتكار و پروفسور» اولين كاريست كه از «يوكو اوگاوا» در ايران ترجمه ميشود. و اتفاقا از جمله آثاريست كه گويا خارج از ايران استقبال فراواني از جانب مخاطبان داشته. چه شد سراغ اين اثر رفتيد؟
کتاب «خدمتکار و پروفسور» را برحسب اتفاق سه سال پیش در یکی از نمایشگاههای کتاب کوالالامپور پیدا کردم و با خواندن خلاصه ماجرایی که پشت کتاب چاپ شده بود به موضوعش علاقهمند شدم. بلافاصله هم آن را ترجمه کردم اما هنگامی که خبری در اینترنت خواندم مبنی بر این که دو مترجم به صورت مشترک این کتاب را ترجمه کردهاند و عنقریب کتاب به بازار خواهد آمد، چاپ ترجمهی خودم را به دور از اخلاق حرفهای دیدم و از چاپ آن منصرف شدم. یک سال بعد از آن ماجرا متوجه شدم علیرغم گذشت یک سال از آن خبر چنین کتابی به بازار نیامده است و این طوری بود که با مدیر محترم نشر آموت تماس گرفتم و ایشان هم بلافاصله از پیشنهاد چاپ این اثر استقبال کردند.
اغلب ترجمههاي شما (اگر اشتباه نكنم) از آثاريست كه نويسندگانش در ايران پيش از آنكه شما اقدام به ترجمه كنيد، شناخته شده بودند؛ مثل «امبرتو اكو»، «دوريس لسينگ» يا «آن تايلر». اما اين بار سراغ كسي رفتيد كه در ايران او را نميشناسند. چون چنين ترجمههايي براي يك مترجم نوعي ريسك است. البته «خدمتكار و پروفسور» تا به حال و نسبت به زمان اندكي كه از چاپ آن ميگذرد، بازخوردهاي خوبي داشته. اما به هر حال به نظر ميرسد مترجم هميشه براي مطرح كردنِ يك نويسندهي ناشناخته در ايران با مشكل مواجه باشد.
در توضیح این مطلب این که من در انتخاب اثر برای ترجمه آخرین گزینهای را که در نظر میگیرم نام نویسنده است. به عبارت دیگر برای من همواره موضوع اثر در درجهی اول اهمیت قرار داشته است. شاهد این مدعی نیز این که برای اولین بار حدود شش سال پیش آن تایلر را با رمان «وقتی بزرگ بودیم» به خوانندگان ایرانی معرفی کردم و بعد از آن نیز چهار اثر دیگر از همین نویسنده (مرگ مورگان، حفرهای تا آمریکا، قطبنمای نوح و راهنمای وداع برای مبتدیان) را ترجمه کردهام. برای اولین بار ژان اشنوز فرانسوی را با رمان «پیانو» به جمع خوانندگان ایرانی آوردم. هنگامی که برای اولین بار به سراغ سو تونگ چینی رفتم و مجموعه داستان «زن دیوانه روی پل» را ترجمه کردم این نویسنده در ایران شناخته شده نبود و جالب این که یک ماه پس از چاپ ترجمهی فارسی آن در ایران سو تونگ برندهی جایزهی بوکرز آسیا شد. برای اولین بار المر لئونارد، وسترننویس آمریکایی، را با مجموعه داستان «قطار سهوده دقیقهی یوما» معرفی کردم. در مورد سرگئی دوولاتوف روس و مجموعه داستان «چمدان» نیز از همین قاعده پیروی کردم. حتی به سراغ ریچارد فورد آمریکایی هم رفتم و برای اولین بار اثری از او را به فارسی ترجمه کردم که متاسفانه بعد از چندین بار اصلاحات هنوز رمان «زندگی وحشی» مجوز چاپ دریافت نکرده است. به همین دلیل فکر میکنم در انتخاب ترجمه در بیشتر موارد به سراغ نویسندگانی رفتهام که یا در ایران ناشناخته بودهاند و یا اثری از آنها ترجمه نشده بود.
دربارهي رمان اگر بخواهيم صحبت كنيم به نظرم يكي از آن رمانهاييست كه در اين سالها مثلش را كمتر ديده و خوانده بودم؛ رماني كاملاً خطي و در عين حال فوقالعاده دلنشين. دريچهاي كه «يوكو اوگاوا» از آن به رياضيات نگاه ميكند، خواننده را شيفتهي خود ميكند. خواندنِ اين رمان براي من كه تجربهاي لذتبخش بود. البته با آثاري كه در ايران از ادبيات ژاپن ترجمه و منتشر شده كمي متفاوت است. در توضيح اين نكته بايد بگويم در آثار ژاپني سه رويكرد ديدهام. البته دقت داشته باشيد به شكل كُلّي اين رويكردها را مطرح ميكنم چون ميدانم به تبين جزئينگرتر احتياج دارند. اما اجازه بدهيد اينطور بگويم كه در آثاري كه از ادبيات ژاپن خواندهام يا سوژه انقدر با سُنّتِ ژاپني درگير است كه عملاً دارد به همان زبان صحبت ميكند (مثل آثار آكوتاگاوا يا كاواباتا) و يا سعي كرده از آن رها شود و در موضعي بينابين تلاش دارد خود را از آن جدا بداند (مثل برخي آثار موراكامي) كه گاهي هم عملا نميتواند و سنت با نوعي خودفريبي (به نظر آگاهانه) در آثارش نمايان ميشود. و يا اينكه سعي ميكند آن را مخاطب قرار دهد (مثل برخي داستانهاي ايشيگورو). اما «خدمتكار و پروفسور» فارغ از اين رويكردهايي كه گفتم عمل ميكند. ژاپن و سنتهاي ژاپني براي «اوگاوا» گويي صرفاً نوعي پسزمينه براي شكلگيري داستان هستند. شما اثر بعديِ همين نويسنده را ترجمه كردهايد. اگر با مطالبي كه عنوان كردم همنظر هستيد ميخواستم بدانم آن اثر هم به همين شكل است؟
واقعاً از این که شما رمان خانم اوگاوا را خواندهاید و آن را دوست داشتهاید خوشحالم. با کلیهی نظرات شما دربارهی رویکردهای فوق در ادبیات ژاپن موافق هستم. رمان «خدمتكار و پروفسور» را تا حدی میتوان در زمرهی رمانهای رئالیستی زندگینامهای (Biographical Novel) دانست. اما از زاویهای دیگر و با محور قرار دادن شخصیت پسربچهی داستان نیز میتوان این رمان را تا حدی شبیه به رمانهای ساخت شخصیت (Bildungsroman) قلمداد کرد. در مجموع «خدمتكار و پروفسور» منعکسکنندهيدلمشغولیت و عشق نویسنده به مقولهی ریاضیات است. به خاطر داشته باشیم که خانم اوگاوا ریاضیدان هستند و شاید این رمان به نوعی ادای دینی است به مقولهی ریاضیات. اما در اثر جدیدی که از خانم اوگاوا ترجمه کردهام خوانندگان با فضایی کاملاً متفاوت مواجه میشوند. در مجموعه داستان «انتقام: یازده داستان سیاه» با جنبهی دیگری از نویسندگی این نویسنده آشنا میشویم که هیچ شباهتی به «خدمتكار و پروفسور» ندارد. داستانهای این مجموعه به زیبایی به هم پیوند خوردهاند و شاید فضای سرد و سیاه داستانهای این مجموعه به نوعی تداعیگر زندگی ماشینی و بیروح ژاپن امروز باشد.
در پايان دوست دارم باز هم شما به خاطر ترجمهي اين رمان تشكر كنم. از آن رمانهاييست كه ميتوانم به هر قشري هديه كنم و لذت ناب ادبيات داستاني را به آنها نشان بدهم؛ فارغ از اينكه مخاطب به لحاظ مطالعاتي جزو كدام قشر باشد.
از محبتی که به من دارید ممنونم و امیدوارم اثر جدید خانم اوگاوا را هم بپسندید.
(روزنامه هفت صبح-21/1/92)